ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
این چندمین باری بود که به کسی برخورد کرده بود نمیدانست فقط یادش میآمد که چند بار صدای اعتراض کسی او ر ا از حال و هوای خودش خارج کرده بود و هربار نیز فقط دستش را به نشانه ی عذرخواهی بلند کرده بود. امّا این بار کسی که با او برخورد کرده بود ، مقابلش ایستاده است. بلافاصله گفت : معذرت میخوام. و شنید «عذر خواهی لازم نیست ، فقط اگر ممکنه بگو کجا سیر میکنی؟ در چه فکری غرقی که اصلاً حواست به راه رفتن نیست؟» نمیدانست چرا ، ولی بلافاصله درددلش سر باز کرد. گفت: «دانش آموزم و برای ورود به دانشگاه آماده میشوم. امّا هرکاری میکنم ، نمیشود. هیچ پیشرفتی در کارم نیست ...» نگذاشت ادامه دهد. پرسید:«برای پذیرش در دانشگاه باید در آزمون سراسری شرکت کنی. این آزمون فرداست؟» اگرچه حوصله نداشت ولی لبخند تلخی زد و پاسخ داد: «نه ! آزمون خرداد سال آینده است.» شنید : «پس حدود 9 ماه فرصت داری! خوب وضع خودت چگونه است؟ از وقتی که شروع کردهای به درس خواندن هیچ پیشرفتی داشتهای؟» کمی فکر کرد و پاسخ داد: «خیلی وقت نیست که شروع کرده ام ، وقت گذاری میکنم و درس میخوانم امّا هنوز فرصتی برای آزمون پیش نیامده است. پایان مهر یک آزمون خواهم داد.» شنید:« وقت داری ، کارهم میکنی ، فرصت سنجش و اصلاح هم هست. پس امیدوار باش و از تماشای محیط پیرامونت لذّت ببر.» سرش را پایین انداخت تا به حرفهایی که شنیده بود فکر کند. لبخند که روی لبانش نشست سر را بالا آورد امّا او را ندید. هنوز صدای او در گوشش زنگ میزد. «وقت داری ، کار هم میکنی ، فرصت سنجش و اصلاح هم هست . پس امیدوارباش و از تماشای محیط پیرامونت لذّت ببر.»
واحد مشاوره
خیلی ممنون!